رانا:
نوشته شده توسط : رانا/نیوشا

سلام دوستان..من امروز اصلا سرحال نیستم راستشو بخواین چن روزیه اینجوریمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خودمم نمیدونم چمه

اگه تو این اپم بهتون فاز منفی میدم خودتون یه جوری تحمل کنید یعنی جوری شدم که نه حال و حوصله کسی دارم نه خونه فامیل میرم نه جواب تک یا حتی اس میدم که خالم از دستم دلخور شد و به ابجیم گفت بهم بگه واسه چی جواب اساشو  نمیدم منم گفتم بهش بگو شارز ندارم.....تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداونم گفت من از دیروز پریروز واست اس میدادم تو جواب نمیدادی راستشو بگو چت شده(اخه من تاحالا سابقه نداشته2 روز گوشیم شارز نداشته باشه)

منم حوصله نداشتم جواب ندادم که خواهرم خودش به خاله فری(من بهش میگم فری)گفت اثرات رمانه بدبخت مخش هنگیدهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدجواب هیچکیو نمیده!!!!!!!!

حالا منم اعصابم خورد چپ چپ نگاش کردم که اون نمیدونم فری چی بهش میگفت که میخندیدو هی بهم با

حالت مسخره نگاه میکرد و شکلک در می اورد.......تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

بعدا جریان رو فهمیدم که فری بهش میگفته نکنه عاشق شدهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدمنم با خشم بهش گفتم نخیر خانم من حالا حالاها نمیخوام خودمو درگیر این چیزا کنم اونم گفت شاید واقعا باشی مگه کسی از دلت خبر داره منم از لجش رفتم سی دی هاشو شکوندم سی دی هایی که خیلی دوسشون داشت(مهمترینشم سی دی highlight بود)قیافه خواهرم دیدنی شده بود تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدحالا نوبت من بود که روش بخندمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

راستی اینو بگم که فقط جواب کامنتارو دادم و حوصله نیوشاجون رو داشتم چون فقط اونه که میتونه درکم کنه و خالم که هروقت مشکلی دارم بهش میگم و اونم بهترین راه حل رو میده ولی نمیدونم چرااینبار حوصله اونم نداشتم و فقط بانیوشا میخندیدم...........

امروزم عموم اینا مهمونمون بودن و فرداشبم افطار دعوتن البته فک کنم ابجیم(نیوشا خون اشام)همه خبرارو تو وبش گفته باشه.........امشبم که خونه مامانبزرگم دعوت بودیم که همونجور که به عرضتون رسیوندم من خونه فامیل این چن روزا حوصلم نیس برم اونجاهم نرفتم و یه خورده بخاطر پسرخالمم بود که نرفتم اخه زیاد ازش خوشم نمیاد....خلاصه مامیم زودتررفت که کمک کنه بعد زنگید که خواهرم بره اونم زیاد خوشش نمیومد ولی ازاونجایی که همش به فکر شکمشه وبه هیچی بیشتراز شکم واموندش اهمیت نمیده رفت و منم برعکس ابجیم زیادمیل نداشتم و یه چیز جزئی خوردم حالا خواهرم اومده میگه کاشکی اونجابودی و میدیدی من تا تلویزیون گفت ال.....هنوز الله تموم نشده بود که منم گفتم اووووووووم...اگه به وب خودش برین بیشتر میدونین که چه جوری خورده...خب بگذریم

ولی حالا حالم بهتر شدو واسه همینم اومدم به شما یه سری بزنم و حال و احوالی بپرسمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدولی هنوز یه کم کسلم گفتم بیام و خودمو خالی کنم شاید خدا خواس و ماهم از این حالت دراومدیم.......

ولی یه کوچولو هنوز اعصاب کسی رو ندارم...!!!

اخ اخ یادم رفت به خالم اس اشتی بدم و از دلش دربیارم من رفتم

راستی ممنون که به مزخرفاتم گوش دادین ولی بهم بگین تاحالااینجوری شدید یا نه

چون میخوام بدونم اگه سابقه نداشتید تا برم خودمو دوا درمونی چیزی بکنم خلاصه خبرم کنید

 

bye bye

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 424
|
امتیاز مطلب : 259
|
تعداد امتیازدهندگان : 74
|
مجموع امتیاز : 74
تاریخ انتشار : 29 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: